اسرار روحی حجّ| ۵
سیمای اسلام و اثر سجود در کجاست؟
آخر مگر نه اینکه از نظر قرآن کریم مسلمانان سیمای خاصّی دارند و با آن از سایر فِرَق ممتازند و آن علامت سجده و خضوع و تسلیم در مقابل حق است که در قیافهی سراسر زندگیشان باید پیدا و نمایان باشد؛ چنانکه میفرماید:
سيماهُمْ في وُجوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجودِ.[1]
علامت اهل ایمان، اثر سجده است که در چهرهی آنان پیداست.
بدیهی است تنها اثر سجده در پیشانی یک مسلمان نشان بندگی و عبودیّت او نمیباشد بلکه باید در ناصیه و جبهی زندگی همهجانبهی ملّت مسلمان نشان بندگی و خضوع در پیشگاه خدا دیده شود. در قیافهی کسب و کار و بازار و خیابانشان، در چهرهی فرهنگ از دبستان و دبیرستان و دانشگاهشان، در ناصیهی ادارات و وزارتخانهها و مطبوعات و سایر مؤسّساتشان و بالاخره در تمام جهات و جوانب و شئون زندگی مردان و زنانشان، سیمای ایمان و اسلام و اطاعت و انقیاد از اوامر و نواهی حضرت پروردگار باید بارز و آشکار باشد و در دنیا به همین سیما و به همین نشان و علامت شناخته شوند.
امّا یاللاسف، آنچه اکنون در قیافهی ملّت اسلامی دیده نمیشود همان سیمای اسلام و اثر سجود است بلکه پناه بر خدا و نستجیر بالله، در همه جا سیمای کفّار، از جبین زندگی مسلمانان پیدا و نشان طغیان و عصیان بر خدا هویداست.
این دو روایت را بخوانید و سیمای شیعه را بشناسید
رُوِیَ عَنْ اَميرِ المُؤمِنينَ(ع) خَرَجَ ذاتَ لَيْلَةٍ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ كانَتْ لَيْلَةً قَمْراءَ فَاَمَّ الْجَبّانَةَ وَ لَحِقَةُ جَماعَةٌ يَقْفُونَ اِثْرَهُ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قالَ: مَنْ اَنْتُمْ قالوا: شيعَتُكَ يا اَميرَالْمؤمِنينَ فَتَفَرَّسَ في وُجوهِهِمْ ثُمَّ قالَ: فَمالي لا اَرى عَلَيْكُمْ سيماءَ الشّيعَةِ قالُوا: وَ ما سيماءُ الشّيعَةِ يا اَميرَالْمؤمِنينَ قالَ: صُفْرُ الْوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ عُمْشُ العُيونِ مِنَ الْبُكاءِ حَدْبُ الظُّهورِ مِنَ القيامِ خُمْصُ البُطونِ مِنَ الصّيامِ ذُبُلُ الشّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ عَلَيْهِمْ غَبَرَهُ الْخاشِعينَ.[2]
روایت شده است: یک شبِ مهتابی، حضرت امیرالمؤمنین(ع) از مسجد بیرون آمده و رو به صحرا رفتند. جماعتی که در پی حضرت بودند به امام رسیدند. آقا به آنان فرمود: شما چه کسانی هستید؟ عرض کردند: شیعهی شما ای امیرالمؤمنین! امام نگاهی عمیق به چهرهی آنها افکندند و فرمودند: پس چگونه است که من سیما و علامت شیعه را در شما نمیبینم؟! گفتند: سیمای شیعه کدام است ای امیرالمؤمنین؟ فرمودند: زردرویان از شبزندهداری، خسته چشمان از گریه [از خوف خدا]، قدخمیدگان از [کثرت] سر پا ایستادن [برای نماز]، شکم گرسنگان از روزهداری، خشکلبان از [زیادی] دعا [و مناجات با خدا]، در حالی که غبار آلودگی خاشعین [و ساجدین] بر [چهرهی] آنان پیداست.
عَنِ الصّادق(ع) قالََ: كانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) قَاعِداً فِي بَيْتِهِ اِذ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَيْهِمُ[3] الْبابَ فَقالُوا: قَوْمٌ مِنْ شيعَتِكَ فَوَثَبَ عَجِلاً حتّى كادَ اَنْ يَقَعَ فَلَمّا فَتَحَ الْبابَ وَ نَظَرَ اِلَيْهِمْ رَجَعَ فَقالَ: كَذِبوا فَاَيْنَ السَّمْتُ في الْوُجوهِ اَيْنَ اَثَرُ الْعِبادَةِ اَيْنَ سيماءُ السُّجُودِ اِنَّما شيعَتُنا يُعْرَفونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ شَعَثِهِمْ قَدْ قَرَحَتْ مِنْهُمُ الآنافَ وَ دَثَرَتِ الْجِباهُ وَ الْمَساجِدُ خُمْصُ الْبُطونِ ذُبُلُ الشِّفاهِ قَدْ هَيَّجَتِ الْعِبادَةُ وُجوهَهُمْ وَ اَخْلَقَ سَهَرُ اللَّیالِي وَ قَطْعُ الْهَواجِرِ جُثَثَهُمْ، اَلْمُسَبِّحونَ اِذا سَكَتَ النّاسُ وَ الْمُصَلُّونَ اِذا نامَ النّاسُ وَ الْمَحْزُونونَ اِذَا فَرِحَ النّاسُ.[4]
از امام صادق(ع) نقل است که امام سجّاد(ع) در خانهی خود نشسته بودند. جمعی درِ خانه را کوبیدند. امام به کنیزشان فرمودند: ببین بیرونِ در کیست؟ [آن گروه] گفتند: گروهی از شیعیان شماییم. امام آنچنان با عجله از جا جست که نزدیک بود به زمین افتد و چون در را گشود و به آنان نگاه کرد، برگشت و فرمود: دروغ میگویند. پس کو نشان تشیّع در صورتشان؟ کجاست اثر سجده و سیمای عبادت؟ همانا شیعیان ما شناخته میشوند به زیادی بندگی و آشفتگی [از خوف مرگ و قیامت] در حالتی که کثرت عبادت، بینیهای آنها را زخم نموده و پیشانیها و مواضع سجودشان [بر اثر مداومت به سجدههای طولانی] فرسوده گشته است و [از روزهداری] لاغراندام و [از دوام اذکار و دعا] خشک لبانند. عبادت [دائم] چهرههای آنها را در هم کشیده و شبزندهداری و روزهداری در روزهای گرم، بدنهای آنها را فرسوده ساخته است. هنگامی که مردم خاموشند، آنان تسبیح خدا میگویند. در آن موقعی که مردم در خوابند، [آن بیداردلان] در حال نمازند، وقتی که دیگران در حال فرح و سرورند [آن دوراندیشان و عاقبتبینان] محزون و غمینند.
دفع توهّم
البتّه بسیار روشن است که همین روشندلان خداترس و دلباختگان به حیات ابدی و سعادت جاویدانند که در طول تاریخ اسلام، صفوف فشردهی میدانهای جهاد با دشمنان حق را تشکیل دادهاند و میدهند و جنگیدن با جبّاران و در هم کوبیدن کاخهای ستمگران درّندهخوی انساننما و عاقبت، شهادت در راه خدا را عالیترین درجهی سعادت و بهترین وسیلهی نیل به قرب کمال مطلق میدانند. نه اینکه تنها خود را موظّف به نماز و روزه و ذکر و ورد بدانند و به انزوا و گوشهگیری بگرایند.
آری! مکتب تربیتی قرآن و عترت(ع) با دادن درس زهد و بیاعتنایی به زخارف دنیای دون و دعوت به معرفت حق و استیناس با جمیل علیالاطلاق و شبزندهداریهای متوالی و راز و نیاز با حضرت معبود و الهام گرفتن از تعالیم سازندهی وحی الهی، قهرمانانی میپروراند که نه ترس از مرگ را به دل راه میدهند و نه در برابر عظیمترین و کوبندهترین قدرتها میایستند.
يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوصٌ.[5]
به صفّ واحد، در راه خدا، چنان میجنگند [و در برابر دشمن، ثبات و استقامت نشان میدهند] که گویی ساختمان محکم بههم پیوستهای هستند که ملاط آن از سرب است.
و چه به ظاهر غالب و یا مغلوب شوند، در هر حال، خود را فاتح و پیروز میدانند و معتقدند به هر تقدیر رضای حضرت حق و قرب کمال مطلق که مقصد نهایی آنهاست، نصیبشان شده است.
پس هرگز جای این نیست که کسی توهّم کند و پیش خود بگرید، مکتبی که بنای تربیتش، زهد و انقطاع از دنیا و سجده و ذکر و دعاست، از پرورش مردان دلیر و قهرمانان مجاهد، عاجز و ناتوان خواهد بود.
خیر این توهّم، توهّم بسیار بیجایی است بلکه همین مکتب، مکتب واقعی تربیت سربازان فداکار و مجاهدان از جان گذشته در راه خداست، چنانکه هزاران نمونه و شاهد در طول تاریخ پر حادثه و سراسر انقلاب نهضت اسلام و خصوصاً تشیّع، به دنیا نشان داده است.
آری! روشن است که از جان گذشتن در راه حق و حقیقت، در واقع گذشتن از دنیا و دل بستن به خدا و آخرت است و آن هم برنامهی تربیتی خاصّی دارد که حتم در انحصار مکتب دین است.
باری! منظور از نقل دو روایتی که گذشت، این بود که از نظر قرآن و امامان(ع) ملّت مسلمان و بالاخص طایفهی شیعه، دارای سیمای مخصوص و هیئت ویژهای هستند و باید آن سیما و علامت خاصّ به خود را، در همه جا و همه وقت نگه دارند تا مشمول عنایات خاصّهی حضرت حق و اولیای حق گردند.
حال دانستیم، سفر بسوی خانهی خدا و انجام مناسک حجّ، برای این است که سیمای عبودیّت و بندگی در چهرهی امّت اسلامی بوجود آورد. ولی معالاسف بوجود نمیآورد؛ امّا چرا؟! چرا این چنین بیبهره از آثار اعمال عبادی خود هستیم؟ به چه علّت تا این حدّ، از برکات تعالیم آسمانی دین خود تهیدستیم؟
البتّه علل و موجبات فراوانی در کار است که فعلاً مجال نشان دادن همهی آنها نیست امّا یکی از آن علل که تناسب با بحث ما دارد، همان موضوع سبک شمردن مطالب مربوط به دین است که در مقدّمهی کتاب، به آن اشاره شده است.
حاصل آنکه ما مردم، امور مربوط به دنیا را جدّی گرفتهایم و راجع به آن اکتفا به صورت تنها نمیکنیم بلکه میکوشیم تا به واقعیّت آن برسیم و لبّ و مغز آن را بدست آوریم. برای پختن یک غذا، چقدر دقّت میکنیم. پول و وقت و فکر، صرف آن مینماییم تا موادّ اوّلیّهی آن، از گوشت و روغن و سبزی، نخود و لوبیا و دیگر اشیاء همه از جنس عالی باشد و کامل به آشپز تحویل داده شود. البتّه در این صورت، طبیعی است غذایی مطبوع و مطلوب تهیّه میگردد و با اشتهای تمام، صرف میشود و قطعاً چنین غذای جامعالشّرایطی در تأمین سلامت بدن و تقویت نیروهای جسمی ما مؤثّر خواهد بود و همچنین در تهیّهی لباس و مسکن و سایر شئون زندگی، همین دقّتها و مراقبتها را اِعمال مینماییم و شدیداً جلو مسامحهکاریها و سهلانگاریها رو میگیریم و خیّاط و بنّای مسامحهکار و سهلانگار را که در دوختن لباس ما و پیریزی ساختمانمان، اندکی تسامح ورزیده و ظاهرسازی کردهاند، خائن و «کاردزد»شان مینامیم و مستحقّ اجر و مزدشان نمیدانیم.
البتّه با این دقّتها و مراقبتها، نتیجه این میشود که بدنها سالم و فربه میگردد؛ لباسها، شیک و زیبا میشود؛ ساختمانها محکم و شکیل از کار درمیآید و بالاخره، یک زندگی دنیایی با رونقی فراهم میگردد.
امّا از این طرف، مطالب مربوط به دین و آخرت را جدّی نگرفتهایم. آنجه که میرسیم، بصورت تنها قانع میشویم و اکثراً در مقام درک حقایق دین و به دست آوردن لبّ و مغز آن برنمیآییم و قهراً نتایج عالیّهای را که باید از تعالیم راقیهی[6] دین خود بگیریم، نمیگیریم، چرا که نتیجه و اثر، مال حقیقت هر چیز است، نه صورت آن چیز؛ اگرنه چه آید ز بیمغز پوست.
ما قلبی مملوّ از حبّ دنیا و فارغ از ذکر خدا، به نماز میایستیم؛ با روحی آلوده به گناه و بیاعتنا به تقوا، روزه میگیریم؛ با اموالی غیرمطهّر و ذمّهای به مظالم، مکّه رفته و لبّیک اللّهمّ لبّیک میگوییم و غالباً ترک واجبات کرده و سنّت بجا میآوریم و یاللعجب که با این اوضاع و شرایط ظلمانی که به خود گرفتهایم، توقّع داریم آثار نورانی دین بر سراسر زندگی ما سایه افکنده و ما را جزءِ مقرّبان درگاه حضرت ربّالعالمین سازد و غرق سعادتمان گرداند!
یا عیسی قُلْ لِظَلَمَةِ بَنی اِسْرائیل: لا تَدْعونی وَ السُّحْتُ تَحْتَ اَحْضانِکُمْ وَالْاَصْنامُ فی بُیوتِکُمْ فَاِنّی آلَیْتُ اَنْ اُجيبَ مَنْ دَعاني وَ اَنْ اَجْعَلَ اِجابَتي ايّاهُمْ لَعْناً عَلَيْهِمْ حَتّى يَتَفَرَّقُوا.[7]
ای عیسی! [خطاب الهی به حضرت مسیح(ع)] به تبهکاران بنیاسرائیل بگو: مرا نخوانید در حالی که مال حرام زیر بغلهای خود گرفتهاید [حرامکاری و حرامخواری، زندگی معمولی شماست] و بتها را در خانههای خود جا دادهاید [آنچه موجب غفلت از خدا و اعراض از حق است، به داخل زندگی خود وارد ساختهاید] زیرا من سوگند یاد کردهام که هر که مرا بخواند، جوابش دهم و جواب من به دعای این تبهکاران این است که لعنت خود را شامل حالشان کنم تا آن دم که از هم جدا شوند.
یا عیسی قُلْ لَهُمْ قَلِّموا اَظْفارَكُمْ مِنْ كَسْبِ الْحَرامِ وَ اَصِمُّوا اَسْماعَكُمْ مِنْ ذِكْرِ الْخَنى وَ اَقْبِلوا عَلَيَّ بِقُلوبِكُمْ فَاِنّي لَسْتُ اُريدُ صُوَرَكُمْ.[8]
ای عیسی! بگو به آنان ناخنهای خود را از کسب حرام برچینید و گوشهای خود را از گفتار ناپسند ببندید و با دلهای خود، به سوی من بیایید زیرا بطور مسلّم، من طالب صورت ظاهر شما نیستم و آن را نمیخواهم.
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را
حال ای مسلمانان خودباختهای که مرعوب شکوه زندگی مادّی دنیاداران گشتهاید و بیخبر از انذار انبیاء و پیامبران خدا، خانههای خدا را به عنوان هماهنگی با پیشتازان تمدّن، پایگاه تبلیغی عمّال شیطان ساختهاید و بوسیلهی دستگاههای گیرنده و نشاندهنده که اگر به طرز صحیحی به کار برده میشد، از عوامل بسیار مهم ارتقای بشری بود، ولی متأسّفانه در اثر عدم رشد عقلی یا اجرای نقشههای استعمار ضدّ انسانی، در حدّ خطرناکترین عوامل انحطاط و فساد اجتماعی قرار گرفته است همهگونه برنامههای بدآموز و فسادانگیز ضدّ فضیلت، در محیط خانوادهها پخش میکنید، دلهای پسران و دختران خود را، از یاد خدا خالی کرده و با شیطان و وسوسههای شیطان، آشنا میسازید؛ اندکی به خود بیایید و نحوهی زندگی خود را با روایت مزبور بسنجید و بیندیشید. نکند آنچنان باشید که تهدید شدید الهی، دامنگیر شما هم بشود و در همان حال که شبهای قدر ماه مبارک در اماکن متبرّکه و مظانّ اجابت، دست به دعا برداشته و خدا را میخوانید و رحمت و لطف و عنایت میطلبید، العیاذ بالله، در همان حال، از خدا، بجای رحمت و مغفرت، لعنت و نفرت نصیب شما گردد زیرا زندگی را با کسب و کار حرام آلوده کردهاید و بتها و موجبات اعراض از خدا و نسیان روز جزا را، در خانههای خود جا دادهاید و با این حال از خدا امید عنایت دارید! آیا این کار، استهزا و تمسخر است یا استغفار و تذلّل؟!
در روایت ائمّهی دین(ع) رسیده است:
مَنْ حَجَّ مِنْ غَیْرِ حِلِّه ثُمَّ لَبّی، قالَ اللهُ عزّ و جلَّ له: لا لَبَّيْكَ و لا سَعْدَيْكَ حَتَّى تُرِدَّ ما في يَدَيْكَ.[9]
هر کس با مال غیرحلال، حجّ رفته و لبّیک بگوید، خدا در جوابش، لالبّیک میگوید یعنی: خیر، قبولت نمیکنیم و حَجّت را نمیپذیریم، تا آنچه [از مال حرام] بدست آوردهای، برگردانی [و به صاحبش برسانی].
وَ كُلِّ يَدّعي وَصْلا بِلَيْلي
وَ لَيْلي لا تُقِرُّ لَهُمْ بِذاكا
هر کسی از ظنّ خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
حضرت امام جعفر صادق(ع) میفرمایند:
ما اَکْثَرَ الضَّجیجَ وَ اَقَلَّ الْحَجیجَ.[10]
چه بسیار است صیحه و فریاد و چه اندکند حاجیان [واقعی و زائران با اخلاص].
خلاصه! دنیاداران، چون دنیای خود را محکم و جدّی گرفته اند و بصورت تنها اکتفا نکرده و کوشیدهاند تا مغز آن را بدست آورند، در نتیجه دنیای خود را آباد و با رونق ساختهاند.
امّا دینداران، چون دین خود را شُل گرفته و باری به هر جهت گذرانیدهاند و همین قدر که ظاهری از آن به دستشان آمده، قانع شده و طالب روح و حقیقت آن نبودهاند، طبعاً محروم از آثار درخشان تعالیم آسمانی گشته و احیاناً مورد اعتراضات تحقیرآمیز دیگران هم واقع شدهاند.
آری! خورش فسنجان و مرغ بریان ما، چون جامعالشّرائط است، قهراً بینتیجه است و خالی از اثر. ما از دنیا طالب مغزیم و از دین، قانع به پوست. به همین جهت در امور دنیا تا آنجا که توانستهایم، به مغز رسیدهایم امّا در امور دین، سر پوست ماندهایم و نتیجهای نگرفتهایم.
خودآزمایی
1- حضرت علی(ع) سیما و علامت شیعه را چه چیزهایی بیان فرمودند؟
2- چرا سفر بسوی خانهی خدا و انجام مناسک حجّ، سیمای عبودیّت و بندگی در چهرهی امّت اسلامی بوجود نمیآورد؟ یکی از آن علل که متناسب با بحث است را بیان کنید.
3- هر کس با مال غیرحلال حجّ رفته باشد، خداوند متعال در جوابش چه میگوید؟
پینوشتها
[1]- سورهی فتح، آیهی ۲۹.
[2]- سفینةالبحار، جلد ۱، باب الشّین، صفحهی ۷۳۰.
[3]- کذا فی المصدر و الصحیح «علیه».
[4]- سفینةالبحار، جلد ۱، باب الشّین، صفحهی ۷۳۱.
[5]- سورهی صفّ، آیهی ۴.
[6]- مترقّی.
[7]- تحفالعقول، مناجاةالله لعیسی بن مریم، صفحهی ۳۶۹.
[8]- تحفالعقول، صفحهی ۳۷۱.
[9]- المحجّةالبيضاء، جلد ۲، صفحهی ۲۱۰.
[10]- سفینةالبحار، جلد ۲، صفحهی ۷۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی